این روزها...

ساخت وبلاگ

عجب روزهای پر استرسی شده روزهایی که وقتی چشمت ب بیمارستان میخوره هزارتا فکر از تو سرت میگذره روزهایی ک سریع باید لباسات رو پوشی بری تو محیطی ک هر لحظه هر جاش میتونه واست خطر افرین باشه تو جایی ک جز خودت هیچکس به این چه اتفاقی برات میفته فکر نمیکنه جایی که مسئولینش فقط به فکر پست مقام هستن تو رو بدون هیچ گونه تجهیزاتی به قول خودشان تو خط مقدم مبازه با کرونا قرار دادن دارن برات شعر حماسی درست میکنن جایی ک نمیدونی از کجا کدوم سمت احتمال الودگی هست جایی ک بهش میگن سانتر کرونا جایی ک هر کی میاد داخلش یا از تب میسوزه یا از سرفه های مداوم نفس هاش تنگ شده تو این چند روزی ک ما رو سپر این بیماری کردن خودشون مدام جلوی دوربین میرن ی مشت دروغ به مردم میگن ک چیزی نیستو نگران نباشین همش ی سرماخوردگی ما با کیس هایی رو به رو هستیم ک از تنگی نفسی شکایت دارند ک خوب نمیشه از سرفه های مداوم و تب از بیحالی و مایی ک با ی مشت گان و لباس به درد نخور غیر استاندارد و ماسک و شیلد ک تحمل کردنشون خیلی سخته و خودمون به سختی توش نفس میکشیم این روزها از شرایط افزایش حقوق و استخدام برامون میگن ک اون باز هم شامل همه نمیشه ن من پیام اور ن اون شرکتی فلک زده امارها رو ک میخونم ی حسی ما بین خنده و گریه برام رقم میخوره چ دروغ هایی ک به خورد این مردم بیچاره نمیدن چ نمایش کثیفی درست نکردن و هر روز یکی دوربین دست میگیره و با خنده میگه وای منم کرونا گرفتم و ما میمونیم لبخند تلخی ک از درون روحمون رو خراش میده ما میمونیم و بغضی ک تو گلومون گیر کرده ما میمونیم اهی ک ی روز دامنشون رو میگیره امیداوم فقط این روزها هم یک روز تموم بشه امیدوارم هر چ زودتر بتونم برم پیش پدر و مادرم ک ی سه ماهی هست بهشون سر نزدم و بخاطر این قضایا احتمالن عیدم نمیتونم برم و به احتمال زیاد اردیبهشتم همینطور امیدوارم این کابوس تموم شه فقط امیدوارم همین.‌..

بمانیم که چه!...
ما را در سایت بمانیم که چه! دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : cheerknevis بازدید : 123 تاريخ : چهارشنبه 14 اسفند 1398 ساعت: 18:24