من از جنگ بیزارم
و از روزهای کبود
و این تودهء تاریکِ به جا مانده در پسِ طلوع.
از جنگ؛
که سارق چشمهای توست!
این دیرآشنای غریب،جنگ،
پرده میدرد از دلها...
جنگ بیآبرو است.
جنگ بی حیاست.
مقابل چشمان من،
دست در دست تو گذاشته،
بوسهای بر لبانت زده،
بیشرمانه به من میخندد...
و من مات و مبهوت،
با سکوتی گوش خراش،
به نشانه اعتراض...
تو هم که از خدایت بود،
پا به پایش بروی...
تو،
سربازِ وطنی
سربند به سر،
و گوش به زنگ.
سلاح به دست آمادهای،
و پشت درهای بسته
به انتظار اعلان جنگ
نشسته...
صدای آژیرها که میرسد،
در را باز کرده،
میجهی به سوی آزادی...
و تمام من را ببین،
که پشت در مانده...
کاش بدانند مدعیان حقوق بشر ،
که من به صلح محتاجم،
و به پیمان برادری،
و به عهدنامههایی که در آنها نوشته:
جنگ حیله گر است.
جنگ عشق را می کُشد.
بکشیدش...
#ستارهحسینی
برچسب : نویسنده : cheerknevis بازدید : 110